علم را در لغت به معنی دانش در مقابل نادانی و جهل در نظر گرفتهاند. از نظر منطق, علم عبارت است از صورت چیزی که در ذهن نقش ببندد, بدون هیچ اسنادی. همچنین علم را به معنی یقین نیز در نظر گرفتهاند که در مقابل دو حالت روانی شک و ظن قرار میگیرد. هنگامی که انسان نسبت به امری از مرحلهی شک و ظن خارج شده و به مرحلهی قطع و یقین میرسد میگویند برای او نسبت به آن امر «علم» حاصل شده است.
علم از منظر فلاسفهی اسلامی
از منظر فلسفهی اسلامی علم, دانش و آموزش حقایقی است که وجود آن عین ماهیت آن است و از این جهت غیر قابل تعریف است؛ زیرا تعاریف مرکب از جنس و فصلاند و امور بسیط دارای جنس و فصل نیستند و علم مرتبهای از وجود و بلکه عین وجود است و وجود قابل تعریف نیست. از سوی دیگر هر امری را به علم میشناسند و علم را نمیتوان با چیز دیگری شناخت و اشکال مهم تعاریف بعضی فلاسفه از علم - یعنی جامع و مانع نبودن – همان اشکالی است که بر تعاریف متخصصان معاصر غرب از آموزش وارد است.
به هر حال علم در نزد فلاسفهی اسلامی دارای تعاریف ناقصی است و آنچه از علم میتوان به دست آورد همان هدفهای علوم است. اگرچه فلاسفهی اسلامی به نحوی محسوس در تعریف علم اختلاف دارند اما نسبت به کیفیت تعلیم به دو دسته تقسیم میشوند:
1. مکتب اشراق؛
2. مکتب مشاء؛
1. علم از منظر مکتب اشراق
فلاسفهی مکتب اشراق معتقدند در تماس معلومات در ذهن انسان و در وجدان ناآگاه وی متمرکز است زیرا خداوند معرفت و علم به اشیا را در نهاد انسان به ودیعه گذارد, اما انسان آن را فراموش میکند و این معلومات فراموش شده در مواقع مناسب به ذهن باز میگردد و انسان متذکر آنها میشود. بنابر این تعلیم در نزد فیلسوفان اشراقی عبارت است از به خاطر آوردن و تذکر امور فراموش شده. این اندیشه البته اندیشهای افلاطونی و سقراطی است و حکمای اشراقی به دلیل صبغهی نو افلاطونی تفکراتشان به این عقیدهی سقراط و افلاطون اقتدار میکردند.
2.علم از منظر مکتب مشاء
فلاسفهی مکتب مشاء که تحت تاثیر تعلیمات فلسفی از سو بودهاند معتقدند که ذهن انسان خالی است و بشر جاهل به دنیا میآید و در همین جهان مادی علم کسب میکند. از سوی دیگر, اقسام ادراک, شهود, وجدان, عرفان, احساس و تعقل از نظر مشائیون مشمول علم میشود.